نكاتي چند در مورد كتاب روش نوين مباني اجراي موسيقي

امروزه براي آموزش "مباني اجراي موسيقي" - سرايش و تربيت شنوايي(سلفژ و ديكته موسيقي)- شيوه‌هايي چند در ايران رايج است و معلمان دروس به اصطلاح سلفژ و ديكته موسيقي با بهره‌گيري از تعداد معدودي كتاب و جزوه خارجي (كه تاريخ نگارش بعضي از آنها از نيم قرن هم بيشتر است) به آموزش هنرجويان موسيقي مي‌پردازند. اين شيوه‌هاي آموزشي به دليل طولاني بودن زمان آموزش آنها و نيز عدم ارائه كليد كار هيچ‌گاه نتوانسته‌اند ارتباط درستي با هنرجويان برقرار كنند. به عبارت ديگر، آموزش اين درس اصولي و زيربنايي موسيقي از طريق شيوه‌هاي موجود نتوانسته است اعتماد و اطمينان اجرايي لازم را در تعداد بسياري از فراگيرندگان اين هنر، براي سرايش (سلفژ كردن) و يا تربيت شنوايي (ديكته موسيقي) به وجود آورد.
روش نوين آموزش «مباني اجراي موسيقي" ارائه شده در اين كتاب حاصل پژوهش و تحقيقات نگارنده از سال 1352 به بعد است كه نخست به صورت تئوري تدوين شد و از حدود سال 1360 تاكنون توسط وي و متعاقباً برخي از شاگردان برجسته اين روش نوين آموزشي، در كلاس‌هاي مربوط تدريس شده است.
كتاب موجود بخش نخست از مجموعه «مباني و اصول اجراي موسيقي" است؛ كه تنها به موارد گوناگون «مباني اجراي موسيقي" (يعني سرايش و تربيت شنوايي) پرداخته است. بخش بعدي اين مجموعه حاوي مباحث و موارد متنوع در ارتباط با چگونگي رعايت و انجام اصول اجراي موسيقي است كه متعاقباً در كتاب ديگر ارائه خواهد شد.

سرآغاز
انتقال خصايص موروثي از نسلي به نسل ديگر از طريق عامل (DNA) موجود در سلول‌ها امري است كه علم بر آن صحه گذاشته است. به همين دليل ممكن است كه انسان برخي از خصوصيات برجسته والدين يا اجداد خود را از طريق ژن، كسب كند و در زمينه‌اي خاص به استعدادي درخور توجه دست يابد و يا اينكه با مهيا بودن زمينه‌هاي مناسب از بدو تولد به مرور زمان از طريق ارتباط غيرمستقيم در برخي موارد ناخودآگاه به كسب ذهنيت‌هاي لازم نايل آيد، بي‌آنكه از چهارچوب تعليماتي ويژه و آموزشي مستقيم بهره‌مند شده باشد. اما سومين حالت، ناظر به مجموعه تعليمات مدوني است كه فرد به طور منظم و مستمر در جريان آن قرار مي‌گيرد.
در اين حال وابستگي او به منابع تعليم‌دهنده نظير مربي، كتاب و ... انكارناپذير است. مجموعه موارد اشاره شده را مي‌توان تحت سه عنوان زير بيان كرد:
1- اكتساب از راه توارث
2- اكتساب از راه آموزش غيرمستقيم
3- اكتساب از راه آموزش مستقيم
شايد تعيين مرز اين سه حالت در يك فرد مشخص، دور از ذهن باشد. اما علي‌رغم توصيه‌هاي لازم بر توجه داشتن به مراحل اول و دوم در آموزش موسيقي، لازم است در مرحله سوم (اكتساب از راه آموزش مستقيم) بر تقويت بنيه ذهني فراگيرنده توجه بسيار داشته باشم زيرا در اين مرحله مي‌توان در ذهن فراگيرندگان موسيقي، بسياري از كمبودهاي مراحل قبلي آنان را نيز جبران كرد.
روش نوين آموزشي "مباني اجراي موسيقي" ارائه شده در اين كتاب تا حد امكان، پايه‌اي طرح‌ريزي شده است تا مورد استفاده همه فراگيرندگان موسيقي از بدو ارتباط با اين هنر- صرف‌نظر از رشته خاصي كه در موسيقي برمي‌گزينند- قرار گيرد. چرا كه يك نوازنده، خواننده، رهبر اركستر، آهنگساز، موسيقي‌شناس و ... لازم است از آغاز راه فراگيري موسيقي و پيش از پرداختن به تخصص ويژه خود، در مسير ارتباطي با مباني نظري(تئوري موسيقي) و عملي موسيقي(سرايش و تربيت شنوايي - سلفژ و ديكته موسيقي-) و يك "ساز" براي اجراي موسيقي قرار گيرد تا از مهارت‌هاي بنيادين و اسكلتي اين هنر برخوردار شود.

اين مجموعه كه تنها به مباني اجراي موسيقي "مباني عملي موسيقي" مي‌پردازد جز در مواردي كه مطالب نظري موسيقي را به شيوه جديدي بيان داشته، فرض را بر شناخت مطالعه‌كنندگان خود از اين گونه مباحث (تئوري موسيقي) قرار داده است. با توجه به موارد اشاره شده، فراگيري موسيقي از ابتدا در سه مرحله زير شكل مي‌گيرد.
1- مباني نظري موسيقي (تئوري موسيقي)
2- مباني عملي موسيقي "مباني اجراي موسيقي" شامل : (سلفژ و ديكته موسيقي)
3- اصول اجراي موسيقي "نوازندگي- خوانندگي" شامل: (تكنيك، سونوريته، موزيكالته، استيل)
موضوع مورد نظر اين كتاب يعني "مباني عملي موسيقي" پل رسيدن به مرحله سوم يعني: "اصول اجراي موسيقي" بوده و رابطه تنگاتنگي با آن دارد، بنابراين مرحله دوم را به جاي "مباني عملي موسيقي" "مباني اجراي موسيقي" مي‌گوييم.
در مسير فراگيري "مباني اجراي موسيقي" نخست شنوايي تقليدي فراگيرنده براي تنها تقليد اصوات الگوهاي ريتم و اصوات موسيقايي به كار گرفته مي‌شود و پس از اين علاوه بر به‌كارگيري دو حس "بينايي" و "شنوايي ادراكي" در اين مجموعه، پرورش نيروي ذهني اجراكننده نيز همواره مورد تاكيد قرار مي‌گيرد. تربيت جداگانه و مرتبط با هم اين سه عامل: بينايي(روخواني)، ذهني(بداهه‌پردازي) و شنوايي ادراكي(ديكته موسيقي) پيش از آنكه شخص به آموختن ساز مشغول شود و نيز در طي آن مرحله، ضروري و اجتناب‌ناپذير مي‌باشد. بدين ترتيب ديدن نت‌هاي موسيقي با شيوه صحيح به معناي ايجاد تصاوير متعدد از الگوهاي گوناگون ريتم و وضعيت‌هاي متنوع اصوات موسيقايي در مغز فراگيرنده و در نهايت سپردن آگاهانه آنها به محفوظات وي است.
هر آينه بروز و نمود ذهني (بداهه‌خواني) موارد فراگرفته شده از "ريتم" و "اصوات موسيقايي" توسط فراگيرنده انجام پذيرد، مي‌توان نسبت به شناخت آگاهانه آنها در ذهن وي اعتماد قطعي يافت.
در اين صورت با توجه به امكان درك تصويري ريتم‌ها و اصوات موسيقايي از راه بينائي توسط فراگيرنده و متعاقباً بداهه‌پردازي (ذهني) آنها توسط وي، با اطمينان مي‌توان گفت زمينه مناسبي در فراگيرنده براي درك شنوايي ادراكي وي نسبت به مباحث ريتم، اصوات موسيقايي و در نتيجه پيوند آنها (ملودي) مهيا مي‌گردد.

با اين روال امكان فعاليت ذهني (بداهه‌پردازي) فراگيرنده مرهون پشتكار وي در تمرينات از راه "بينائي" خواهد بود و همين‌طور درك شنوايي ادراكي فراگيرنده نسبت به مباحث ريتم، اصوات و پيوند آنها (ملودي) نيز به پشتوانه تمرينات لازم ذهني (بداهه‌پردازي) وي نيازمند است. مجموعه مطالب اشاره شده را مي‌توان به شكل مثلث زير تجسم نمود.

اكنون به اختصار مي‌توان گفت مراد از تقويت شنوايي تقليدي فراگيرنده در واقع تقويت بينايي وي براي رسيدن به توان خوب روخواني نت‌هاي موسيقي و تقويت ذهني او به منزله دستيابي فراگيرنده به توانايي بداهه‌پردازي در وزن‌خواني ريتم‌ها، سرايش اصوات موسيقايي و ملودي، همچنين تقويت شنوايي ادراكي وي به منظور تشخيص و توان نگارش ريتم‌ها، اصوات و در نهايت ملودي از راه شنوايي است. چنانچه پيش از اين نيز اشاره شد:
روش نوين "مباني اجراي موسيقي" بر آن است تا با تمرينات ارائه شده نه تنها به عملكرد موثر يكايك قواي بينايي، ذهني و شنوايي ادراكي فراگيرنده بپردازد بلكه هماهنگي‌هاي بين آنها را نيز نسبت به هم تقويت نمايد.
نكته آخر اين كه در اكثر نقاط دنيا، بيشتر واژه‌ها و اصطلاحات موسيقي زبان بين‌المللي دارند. در اين كتاب نيز از استعمال واژه‌ها و اصطلاحات زبان جهاني موسيقي پرهيز نشده است.